معنی قایق تفریحى

حل جدول

لغت نامه دهخدا

قایق

قایق. [ی ِ] (ترکی، اِ) کشتی. (آنندراج). کرجی. بلم. ناوچه. زورق. قُفَّه. طراده.لتکا. قارب. ترکیبات: قایق ران. قایق رانی. قایقچی.


قایق رانی

قایق رانی. [ی ِ] (حامص مرکب) عمل و شغل قایق ران.


قایق ران

قایق ران. [ی ِ] (نف مرکب) آنکه قایق را به حرکت درآرد. لتکه چی.

فرهنگ عمید

قایق ران

رانندۀ قایق، کسی که قایق‌رانی می‌کند،
پاروزن در قایق پارویی،


قایق

کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق،

فرهنگ معین

قایق

(یِ) [تر.] (اِ.) کشتی، زورق.

فارسی به ایتالیایی

قایق

traghetto

واژه پیشنهادی

قایق

قارب


نوعی قایق

قایق آتش نشانی

معادل ابجد

قایق تفریحى

909

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری